۳۰ خرداد بهمناسبت اولين سالگرد شهادت مسعود هاشم زاده جمعى از مادران عزادار تهرن (پارک لاله) مادران عزادار رشت و کرمانشاه همراه با مادر سهراب اعرابى در مراسم گرامىداشت که به همين مناسبت بر سر مزار اين شهيد برگزار شده بود شرکت کردند.
حوالى ساعت ۱۲ به منزل مسعود مىرسيم و خانواده با روى گشاده به استقبالمان مىآيند و ما از ديدار دوبارهشان شادمان مىشويم. کمى بعد با رسيدن مادر سهراب و مادران عزادار رشت جمعمان تکميل مىشود.
در فرصت باقيمانده مادران کرمانشاه، رشت و تهران هريک از ظلمهايى که در حق خود و فرزندان حقطلب و بىقرارشان در هر خطه از اين خاک پهناور و حق پرور، از بيمها و نگرانيها و از اميدها و آرزوهاى خود گفتند و يکبار ديگر دردهاى مشترک خود را يادآور شدند. از اجراى احکام اعدام، از قهقهه مستانه آمران و عاملان جنايات، از دربند بودن زندانيان عقيدتى و سياسى، آنان از دشوارى و در عين حال لزوم راه مبارزه با خشونت افسار گسيخته، با روشهاى بدون خشونت صحبت کردند و اينکه چقدر بايد صبور و در عين حال هوشيار، همواره پيگير، قاطع و خستگىناپذير بود.
حوالى ساعت ۱۶ به قصد حضور بر سر مزار حرکت کرديم. در طول مسير با ديدن مناظر بکر و زيباى شمال با خود فکر مىکردم مسعود با آشنايى و آموختن از اين محيط چه درخواست بهجا و سادهاى داشت اگر مىخواست که زندگى آزاد و زيبا را براى خود و ديگران بسازد و چه کج انديشند آنان که او را به اين جرم به گلوله بستند.
مسعود در بقعه آقا سيد شفيع روستاى خشکبيجار از توابع رشت، در محلى بسيار زيبا و مصفا، جايى که به گفته پدر مسعود بسيار طبيعتش را دوست مى داشت در خاک آرميده است.
مراسم سالگرد بر سر مزار با يادآورى خاطراتى از مسعود از زبان مادرش و دل نوشتههايى از مادر سهراب آغاز شد
در ادامه برادر مسعود شعرى از سياوش کسرايى که بسيار مورد علاقه مسعود بود خواند:
دلم از مرگ بيزار است
که مرگ اهرمن خو آدمى خوار است
ولى آن دم که ز اندوهان روان زندگى تار است
ولى آن دم که نيکى و بدى را گاه پيکاراست
فرو رفتن به کام مرگ شيرين است
همان بايسته آزادگى اين است
يکى از مادران سخنرانى کوتاهى با ياد تمام شهداى راه آزادى ايراد کرد و در نهايت مراسم با سرود خوانى مادران به ياد تمام شهداى آزادىخواه و جانباختگان راه دمکراسى، با شکوه و آنگونه که بايسته مسعود و مسعودهاى اين سرزمين پهناور است خاتمه يافت.
روحش شاد – يادش گرامى و راهش پر رهرو باد
يک مادر عزادار
۳۰ خرداد ۱۳۸۹
حوالى ساعت ۱۲ به منزل مسعود مىرسيم و خانواده با روى گشاده به استقبالمان مىآيند و ما از ديدار دوبارهشان شادمان مىشويم. کمى بعد با رسيدن مادر سهراب و مادران عزادار رشت جمعمان تکميل مىشود.
در فرصت باقيمانده مادران کرمانشاه، رشت و تهران هريک از ظلمهايى که در حق خود و فرزندان حقطلب و بىقرارشان در هر خطه از اين خاک پهناور و حق پرور، از بيمها و نگرانيها و از اميدها و آرزوهاى خود گفتند و يکبار ديگر دردهاى مشترک خود را يادآور شدند. از اجراى احکام اعدام، از قهقهه مستانه آمران و عاملان جنايات، از دربند بودن زندانيان عقيدتى و سياسى، آنان از دشوارى و در عين حال لزوم راه مبارزه با خشونت افسار گسيخته، با روشهاى بدون خشونت صحبت کردند و اينکه چقدر بايد صبور و در عين حال هوشيار، همواره پيگير، قاطع و خستگىناپذير بود.
حوالى ساعت ۱۶ به قصد حضور بر سر مزار حرکت کرديم. در طول مسير با ديدن مناظر بکر و زيباى شمال با خود فکر مىکردم مسعود با آشنايى و آموختن از اين محيط چه درخواست بهجا و سادهاى داشت اگر مىخواست که زندگى آزاد و زيبا را براى خود و ديگران بسازد و چه کج انديشند آنان که او را به اين جرم به گلوله بستند.
مسعود در بقعه آقا سيد شفيع روستاى خشکبيجار از توابع رشت، در محلى بسيار زيبا و مصفا، جايى که به گفته پدر مسعود بسيار طبيعتش را دوست مى داشت در خاک آرميده است.
مراسم سالگرد بر سر مزار با يادآورى خاطراتى از مسعود از زبان مادرش و دل نوشتههايى از مادر سهراب آغاز شد
در ادامه برادر مسعود شعرى از سياوش کسرايى که بسيار مورد علاقه مسعود بود خواند:
دلم از مرگ بيزار است
که مرگ اهرمن خو آدمى خوار است
ولى آن دم که ز اندوهان روان زندگى تار است
ولى آن دم که نيکى و بدى را گاه پيکاراست
فرو رفتن به کام مرگ شيرين است
همان بايسته آزادگى اين است
يکى از مادران سخنرانى کوتاهى با ياد تمام شهداى راه آزادى ايراد کرد و در نهايت مراسم با سرود خوانى مادران به ياد تمام شهداى آزادىخواه و جانباختگان راه دمکراسى، با شکوه و آنگونه که بايسته مسعود و مسعودهاى اين سرزمين پهناور است خاتمه يافت.
روحش شاد – يادش گرامى و راهش پر رهرو باد
يک مادر عزادار
۳۰ خرداد ۱۳۸۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر