۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

ديوار شيشه اي ذهن

روزي دانشمندي آزمايش جالبي انجام داد... او اکواريم شيشه ايي ساخت و آنرا با يك ديوار شيشه اي دو قسمت کرد.
در يك قسمت يك ماهي بزرگتر انداخت و در قسمت ديگه يك ماهي کوچيکتر که غذاي مورد علاقه ي ماهي بزرگتر بود.
ماهي کوچيکه تنهايي بود كه ماهي بزرگه ميتوانست بخورد و دانشمند به اون غذاي ديگه اي نمي داد... او براي خوردن ماهي کوچيکه بارها و بارها به طرفش حمله مي کرد، اما هر بار به يك ديوار نامرئي مي خورد. همون ديوار شيشه اي که اونو از غذاي مورد علاقش جدا مي کرد.
بالا خره بعد از مدتي از حمله به ماهي کوچك منصرف شد. او باور کرده بود که رفتن به اون طرف اکواريوم و خوردن ماهي کوچيکه کار غير ممکنيه
دانشمند شيشه ي وسط رو برداشت و راه ماهي بزرگه رو باز کرد اما ماهي بزرگه ، ديگه هرگز به سمت ماهي کوچيکه حمله نکرد. اون هرگز قدم به سمت ديگر اکواريوم بر نداشت.
ميدانيد چرا؟
هر چند كه ديوار شيشه اي ديگه وجود نداشت، اما ماهي بزرگه تو ذهنش يك ديوار شيشه اي ساخته بود...يك ديوار که شکستنش از شکستن هر ديوار سنگي و سيماني سختتر بود!!!
اون ديوار باور خودش بود. باورش به محدوديتها، باورش به وجود ديوارها و سدها و موانع، باورش به ناتواني و عجز نسبت به تضادها و مشكلاتي كه فكرميكرد وجود داره!!
ما هم اگه خوب تو اعتقادات خودمون جستجو کنيم، کلي ديوار شيشه اي پيدا مي کنيم که نتيجه ي مشاهدات و تجربياتمونه و خيلي هاشون هم اون بيرون نيستن و فقط تو ذهن خود ما وجود دارند و خيلي از اونها را رژيم ساخته و بدون آنكه وجود فيزيكي داشته باشه ما رو محصور ميكنه . اين باور رژيم ساخته است كه در بسياري از شرايط از زندان هم بدتر عمل ميكنه ، آيا شما هم چنين ديوارهايي در مقابلتون هست ، كمي به اونها فكر كنيد.
در ضمن بد نيست به اين هم فكر كنيد كه با مراجعه به بيرون از خودتون و كمك گرفتن از بيرون از خود و كار دسته جمعي ميتوانيد باورهاي غلط خويش را تغيير بدهيد و در اسارت آنها باقي نمانيد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر