۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

شيرين” خودرا انكار نكرد


او با مرگ خود اثبات كرد ،گاهي وقتها براي اثبات زنده بودن بايد مُرد ،چرا كه اين ديگر ”مرگ نيست ”،
پاسخي است به كساني كه زندگي را تنها درقواره حيوانيِ چريدن در محيط، و آويزان شدن به ديگران، براي باقي ماندن مي يابند. واين حيوانيت، تنها از زالو صفتان حكومتي برميآيد.
هر آنكه مثل” شيرين ” ،معناي واقعي آزادي را درميابد ، در قدم اول، اين مفهوم را با انسانيت خود تطبيق ميدهد .
پس براي انسان بودن بايد” آزاد”بود وبراي” آزادي” بايد از انسانيت دفاع كرد .
مفاهيمي كه ، درحاكميت آخوندي دست نيافتني شده اند . مگر آنكه براي دست يابي به آنها از”خود” بگذري، آنچنان كه شيرين ها ميكنند...
شيرين علم هولى، متولد خرداد ۱۳۶۰ از روستاى ديم قشلاق در حوالى ماکوست. در تمام سالهاي کودکي خود شاهد فقر و تبعيض هاي اقتصادي و جنسيتي در محيط زندگي اش بوده است. ديدن تجربه هاي تلخ دختران هم نسلش و خودکشي ها و خودسوزي هاي آنان يا تن دادن به زندگي هايي بدون عشق و آکنده از خشونت سرانجام باعث شد که او در آستانه يک ازدواج اجباري، محل زندگي خود را ترک کند.
وى در ارديبهشت ۱۳۸۷ توسط سپاه پاسداران در تهران دستگير شد. ۲۵ روز اول بازداشت خود را در مکانى نامعلوم و تحت شکنجه شديد جسمى و روانى گذراند.
پس از آن، به بند ۲۰۹ زندان اوين تحويل داده شد و پس از تحمل ۶ ماه حبس به بند نسوان اين زندان منتقل گرديد. در تاريخ ۲۸ آذر ماه ۱۳۸۸ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، که به رياست قاضى صلواتى برگزار شد به اتهام خروج غيرقانونى از مرز به تحمل دو سال حبس تغزيرى و به اتهام محاربه از طريق ارتباط با پژاک، به اعدام محکوم شد.
شيرين زندگي كوتاه و پررنجي را گذراند ، اما براي همه آنچه كه از سرگذرانده بود ، بجز جنگيدن با اجبارات چيزي را انتخاب نكرد.
در تلاشهاي مختلفي كه براي تجديد نظر در حكم او از طرف جريانات حقوق بشري مختلف صورت گرفته بود ، همگان ازاين همه مشكلات براي يك زن جوان درحيرت بودند و دريكي از نقل قولهايي كه دروبلاگي كه براي حمايت از شيرين فعاليت ميكرد آمده است :
خديجه مقدم، فعال حقوق زنان در نامه اي به دادستان تهران درباره پرونده شيرين علم هولي، آورده است: «شيرين در اينجا مادري ندارد که بتواند بگويد بر او چه گذشته و چرا از خانه فرار کرده و به کردستان عراق رفته. او در يکي از روستاهاي اطراف ماکو در خانواده اي 13 نفره و فقير به دنيا آمده است، مسئوليت نگهداري از خواهران و برادران کوچکتر خود را داشته و هرگز به مدرسه نرفته است. در واقع، او نه کودکي کرده و نه از جواني لذتي نصيب اش شده است. شيرين يک هفته قبل از ازدواج اجباري و قبيله اي و براي فرار از مشقت هاي زندگي اش از خانه فرار مي کند»
«او بي گناه است. ستمي که بر او روا داشته شده سه گانه است او يک دختر فقير کرد است که به اعدام محکوم شده و فرصتي نيست تا نجات او. خواهش مي کنم شيرين را نجات دهيد.»
اما براستي به جز همان هايي كه براي انسانيت ميجنگند و تلاش ميكنند ميتوان ذره اي انتظار از حكام ظالم داشت ؟ آيا از آنها رحم يا عطوفتي ممكن است ؟ در سي ساله حكومت اين ظالمان ، شيرين چندمين زني است كه بي دليل اعدام ميشود؟ اين همه كينه به انسانها و بطور خاص به زنها از چه ويژگي ناشي ميشود ؟
آيا انسان هاي واقعي اين همه تمايل به كشتار دارند ؟
ميتوان تا بينهايت سوال مطرح كرد ولي پاسخ هميشه اين است كه در مقابل تو” ولايتي” بر اريكه قدرت نشسته است كه ضحاك وار از خون جوانان وطن، عطش خودراخاموش ميكند.
شيرين خود نيز شرايط زندان و رذالتهايي را كه براو رفته است در نامه اي بيان كرده بود.
وي در نامهيى به تاريخ ۱۲ ارديبهشت ۸۹ برخى از شکنجههايى را که بر او اعمال شده را چنين بازگو کرده :
« دوران زندانيم وارد سه سالگى خود شده است، يعنى سه سال زندگى زجر آور پشت ميلههاى زندان اوين، که دو سال از آن دوران زندان را بلاتکليف بدون وکيل و بدون وجود داشتن حکمى مبنى بر قرار بازداشتم را گذراندم. در مدت بلاتکليفيم روزهاى تلخى را در دست سپاه بهسر بردم و بعد از آن هم دوران بازجويى هاى بند ۲۰۹ شروع شد. بعد از دوران ۲۰۹ بقيه مدت را در بند عمومىگذراندم. به در خواستهاى مکرر من براى تعيين تکليفم پاسخ نمىداند. در نهايت حکم ناعادلانه اعدام را برايم صادر کردند.»
«به من مىگويند بيا و کُرد بودنت را انکار کن، پس مىگويم: اگر چنين کنم خودم را انکار کردهام.»
و ي خطاب به بازجو و قاضى جنايتکارش نوشت: در آن زمان که من را بازجويى مىکرديد حتى نمىتوانستم به زبان شما صحبت کنم و من در طى دو سال اخير در زندان زنان، زبان فارسى را از دوستانم آموختم، اما شما با زبان خود بازجوييم کرديد و محاکمهام کرديد و حکم را برايم صادر کرديد. اين در حالى بوده که من درست نمىفهميدم در اطرافم چه مىگذرد و من نمىتوانستم از خود دفاع کنم.
شکنجههايى که عيله من به کار گرفتهايد، کابوس شبهايم شده، درد و رنجهاى روزانهام در اثر شکنجههاى که شده بودم با من روزى را سپرى مىکنند. ضربهاى که در دوران شکنجه به سرم وارد شده، باعث آسيب ديدگى در سرم شده است. بعضى از روزها دردها ى شديد هجوم مياورند. سر دردهايم آنقدر شديد مىشود، که ديگر نمىدانم در اطرافم چه مىگذرد، ساعتهايى از خود بيخود مىشوم و در نهايت از شدت درد، بينييم شروع به خونريزى مىکند و بعد کم کم بهحالت طبيعى برمىگردم و هوشيار مىشوم.»
«امروز ۱۲ ارديبهشت ۸۹ است (۲/۵/۲۰۱۰ ) و دوباره بعد از مدتها مرا براى بازجويى به بند ۲۰۹ زندان اوين بردند و دوباره اتهامات بىاساسشان را تکرار کردند. از من خواستنند، که با آنها همکارى کنم تا حکم اعدامم شکسته شود. من نمىدانم اين همکارى چه معنى دارد، وقتى من چيزى بيشتر از آنچه که گفتهام براى گفتن ندارم. در نتيجه آنها از من خواستند تا آنچه را که مىگويند تکرار کنم و من چنين نکردم. بازجو گفت: ما پارسال مىخواستيم آزادت کنيم اما چون خانواده ات با ما همکارى نکردند به اين‌جا کشيد. خود بازجو اعتراف کرد که من فقط گروگانى هستم در دست آنها و تا به هدفهاى خود نرسند مرا نگاه خواهند داشت، يا در نتيجه اعدام خواهم شد، اما آزادى هرگز»
شيرين در اثر شکنجههايى که بر او وارد شد، دچار ضعف بينايى شده بود.
و سحرگاه 19 ارديبهشت ماه ديديم كه جانيان حاكم كه در وحشت وهراس خيزشهاي مردمي ، تنها براي ايجاد فضاي رعب ووحشت واينكه براي خود زمان بخرند و از آنجا كه زنان دلير ايراني يكسال تمام ،علاوه برهمه سالهاي پيش از آن، چنان برتماميت او تاختند كه ديگر قدرت نمايي هاي روزمره از آنها تضادي حل نميكند ،
پس به ناچار دست به اعدام اين شير زن كُرد زدند .
آري همين دژخيماني كه شهادت ندا آقا سلطان را با انواع واقسام سناريوها به بيگانه مربوط ميكردند تابار گناهان خود را ازترس حسابرسي مردم سبك كنند ، حال براحتي يك شيرزن كرد را كه به خواسته هاي پليد زن ستيز و مليّت ستيز آنها تن نداد و وجود خودرا انكار نكرد بدون هيچ گونه رعايت قوانين قضايي به دار ميكشد.
براستي كه خون شيرين بار ديگر اثبات كرد ، اين حاكمان چه درخيابانها وچه در زندانها و همه جا ، چگونه از مقاومت مردم وحشت دارد و از انجام هر جنايتي براي حفظ قدرت ابايي ندارد .
پس در آخر ميگويم :شيرين عزيز از تو آموختيم كه چگونه بايد براي هويت خود جنگيد .
وبراي جنگيدن تنها لازم است ، دشمن رابشناسي و همانا تو بهترين شناخت را از اين دون صفتان تاريخ داشتي .
راهت را ادامه ميدهيم . درخيابان . در دانشگاه . درمدرسه .در شهر . در روستا. در زندان . ..
مابيشماريم ...
صبا صبحي ـ تهران ارديبهشت89

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر