۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

كوچه پس كوچه هاي قيام قسمت هفتم : خيابان...

در شماره قبل درانتها خوانديم :

پس چرا از بدو تولد بدبختي را به ارث ميبريم . مگر هزاران بار به اين فكر نكرده بودم چرا پدر ومادرم براي بهتر شدن زندگي ما تلاش نميكنند درحاليكه به چشم ميديدم روزها جان ميكنند و شبها از خستگي نميدانند كِي صبح ميشود. پس چرا با خودم تعارف كنم ؟ آيا ميترسم ؟ آيا چيزي براي از دست دادن دارم ؟

نه ـ من هم ميتوانم مثل آقا رضا كاري كنم . هركسي ازما ، همه بچه هاي محل ،همه مون اگر يك كاري بكنيم ، اوضاع درست ميشه ، آقارضا راست ميگه بايد زد به سيم آخر، بايد بيشترين تلاش را كرد ومن اين را دوست دارم .

تصويري از زيبايي هاي زندگيِ بي درد براي همگان ـ مگر اين حرام است ؟ پس بزن بريم ...

كوچه پس كوچه هاي قيام

قسمت هفتم : خيابان...

سكوت رضا نيست

خشم است وطغيان

و نتيجه يك سكوت طولاني

انقلابي است ويرانگر وطولاني

دوشب است بقول آقا جان همه عهد واعيال رفتيم توي خيابانها .از محله ما همه آمده اند هركس كه دستفروشي و كسب وكار متحرك داشت با خودش راه انداخته بود ، حتي آقا رضا هم بساط خودش را آورده بود، همه تقريبا” باهم ميرفتيم و باهم برميگشتيم .

چه شبهاي خوب وخاطره انگيزي ، بالا شهري ها ، وسط شهريها ! و ما، همه باهم ...

خيلي يك دل ويك رنگ همه شاد وسرحال بوديم ،و بالاتر ازهمه، اميدوار، اميد به تغيير همه را به هيجان آورده بود ، آيا براستي روزجمعه چيزي تغيير خواهد كرد ؟

دانشجويان و فعالان سياسي همه جا بودند هركس كاري ازدستش ميآمد ميكرد.

سرود ميخوانديم ، يك عده دختر وپسر جوان هم از شادي آزادي موقت به دست آمده نميدانستند چه كنند ؟ بقول مادرم خيابان را گذاشته اند سرشان، ولي همه يك طوري بهشون حق ميدهند ميگويند بيچاره ها اينقدر از اينكار ها نكردند دارند تلافي ساليان را ميكنند.

ماهم كارهاي خودمان را ميكرديم ، آقا رضا را دائم بين جمعيت گم ميكردم ودوباره پيدايش ميكردم ، اصلا” حال وهواي خودش را نميداند ، با يك سري آدمها انگار ازقبل آشناست ، يك خورده بحثهاي سياسي ميكنند كه راستش خيلي هم سر در نميآورم ، قاطي نميشوم ، ولي چشمم دنبال بچه هاي خودمان و آقا رضا ست كه اگر لازم بود باهم كاري را انجام بدهيم ، شروع كنيم.

سرودها وشعرهاي انواع واقسام، تكرار چندين باره سرود ياردبستاني و سرودهايي كه بقول آقا رضا مربوط به انقلاب 57 بود. يكسري شان را ياد گرفته بودم وتكرار ميكردم.

خلاصه درخيابان غوغايي است . گويي درخيابان چيزي تغيير خواهد كرد ويا كارواني ازخواهد رسيد و يا...

نميدانم، انگاربالاخره همه چيز در اين خيابان متولد ميشود.

هرآنچه بايد ميكرديم را كرديم و فردا آنهايي كه دوست داشته باشند رأي هم ميدهند ، تبليغات همه طرفه انجام ميشود. ولي رأي من و اهل بيت مان ثابت است ، ما به كسي رأ ي نميدهيم . آقا رضا هم به كسي رأ ي نميدهد . ولي هيچ دليلي ندارد كه ما در خيابان نباشيم. الآن همه خيابان ها ميدان آزادي است ، چرا حداقل در اين لحظات طعم آنرا نچشيم.

تا ببينيم جمعه چه خواهد شد.

شايعات واخبار تقريبا” ديوانه كننده است ، هرلحظه حرف جديدي ميزنند.

فلاني بْرد و فلاني برد ، نه آن يكي بالا آمده نه فلان ساعت اعلام ميشه ... صندوق ها خالي است .

”جنتي ” ميگويد بعداز ظهر شلوغ ميشه چون صبح مردم ميرند حموم !!

آقا رضا چند فحش آبدار نصيبش ميكند .

بابا مگر حاليتون نيست ! فكر ميكنيد همه مثل خودتان خرند ؟ اين ملّت كه توي خيابان هستند نه براي اين و اونه ميخواهند اوضاع را خودشان دست بگيرند،

باز بحث ها شروع ميشه ، مگر همينطوري ميشه چند نفر اوضاع رادست بگيرند؟ بالاخره يك رجُل سياسي نياز است؟ ...

از تكرار بحث ها خسته شده ام التهاب اينكه تا آخر شب چه اتفاقي ميافتد مثل خوره آزارم ميدهد.

براي اولين بار است كه منتظرم” شب” ازراه برسد تاببينيم نتيجه اين انتخابات كشكي چي ميشه . من كه مطمئن هستم ، عنتر از صندوق ميزنه بيرون مگر او تحمل دارد خوشحالي مردم راببينه ؟

شنبه صبح ، حدسمان كاملا” درست بود آراء و تبريكات ...

اي نامردا ، باز كارخودشان را كردند . اين جمله اي ا ست كه آقاجان تكرار ميكند. ميگويم مگر چيز ديگري انتظار داشتيد ؟ نه ولي داشتم فكر ميكردم طرف شايد حاليش شده باشه اين همه مردم ريختند توي خيابون ديگر به خونه هايشان برنميگردند.

از قديم گفته اند كسي كه پاش به خيابان باز بشه ديگر خونه نشين نميشه !

ولي ديگر مثل چند روز پيش نميشه حتما” اوضاع شلوغ ميشه .

من ميگم هرچيزي هم كه بشه براي ما بهتر ازاين وضعيت است . حداقلش اين است كه بعدا” نميگويند يك عده ملّت بي غيرت نشستند و يك عده شپشو هربلايي بود سرشان در آوردند.

حرفهاي آقاجان هميشه به من قوت قلب ميده . مرد ومردونه بايد رفت وسط ميدون . اگر اينجا مملكت ماست پس بايد حق داشته باشيم حرفمان را بزنيم. چقدر منتظر قولهاي دروغ بشيم؟

آقا رضا بچه ها را فرستاده درخونه ها كه بايد همه برويم ، ولي قرار است راهپيمايي سكوت بكنيم .

” سكوتِ چي؟ چيه آقا سي سال سكوت كرديم بسش نيست ؟ مرتيكه خجالت نميكشه پول وخون ملّت را ميكشه بالا و باز ميخواد خرخودش را برونه ....

دل شوره دارم همه عصبي وخارج از كنترل شده اند . گويي يك نفر با لگد همه ساخته هايشان را خراب كرده است .

وقتي با آرزوها وخواسته يك ملت به راحتي يك بازيچه بازي ميشود ، بايد منتظر عواقب زيادي بود . اين ديگر نه تجربه ميخواهد و نه عقل زياد.

هركسي ميفهمد وقتي با اين همه اميد براي يك خواسته تلاش ميكني ولي مابه ازاي آن همه جارميكشند ، تقلب ، تقلب ... پس بايد انتظار داشت يك اتفاق بزرگ در راه باشد.

آقارضا را براي اولين بار ميبينم كه سيگار ميكشد، ميگويد فكر نميكردم اينقدر وقيح باشند . هنوز ما اين آخوندها را خوب نشناختيم . ولي عيب ندارد مردم ديگر همه شون همين را فهميده اند .

ديگر نميشه به اين همه آدم بدبخت وبيكار و مصيبت زده دروغ گفت .

مطمئنم از امشب شروع ميشود.

و ازآن شب شروع شد...

بعداز تاريكي هوا اولين صداهاي الله اكبر در پشت بامها شروع ميشود .

جالب است صداي دختر جواني ” الله اكبر” را ميگويد و بقيه تكرار ميكنند و بعد صداها تكثير ميشود و شعارها اضافه تر ميشود.

هنجره ها داغ شده است. گويي ميخواهند با مسلسل الله اكبر انتقام همه اين نامردي ها را درجا بگيرند .

رو به آسمان و زمين تكبير ميگويند .

آيا شنونده اي هست.

مهم نيست ، مهم اين است كه خودمان صداي همديگر را ميشنويم و بهم جواب ميدهيم .

مهم همين است كه همه مان يك چيز ميخواهيم.

قرارهاي روز بعد گذاشته ميشود.

كانديداهاي حذف شده صحبت ازيك كودتا ميكنند و موجود پليدي كه خود را برنده همه صندوق ها ميداند چنان وقيحانه شروع به عشوه گري سياسي مهوعي ميكند ، كه هر كس ميفهمد كه طرف آنقدر كم دارد نميداند چگونه جبران كند .

اما آقا رضا يك جمله دقيق ميگويد : آنچه كه ميخواستيم انجام شد ، مردم بايد ترسشان از آمدن به خيابان ميريخت ، و ازطرفي بايد ميفهميدندكه ازآخوند جماعت دلسوزي براي ملت در نميآيد .

اين همه حرفي است كه ساليان طول كشيد تا همه بفهمند . 18تير 78 اين فقط ما دانشجويان بوديم كه يكسري نكات را ميگفتيم و آرزوي تغيير داشتيم ، ولي الآن همه تصميم گرفته اند يك چيزي را عوض كنند . واين مهمترين دستاورد است .

فكرميكنم ، اين خيابان چه معجزه ميكند . خيابان را دوست دارم . انگار ميدان رزم ماست . ما كه ميخواهيم حقي را كه بي هيچ منطقي از ما سلب ميشود فرياد كنيم . عاشق خيابان شده ام. آقاجان حق داشت ميگفت كسي كه پايش به خيابان باز بشه ديگه خونه نشين نميشه ...

يك رويارويي بزرگ در پيش است . آدمها اسمهاي مختلف روي آن ميگذارند ، يكي ميگويد تقلب ، يكي ميگويد كودتا ،يكي ميگويد رأي ما چي شد ؟

وهمه اين ها البته تبديل به يك صداي محكم شده است . بي ترديد روزهاي مهمي در پيش است .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر