مادر فرزاد: هیچکس حق ندارد به من تسلیت بگوید.
امروز مادر فرزاد را دیدم ، از ته دل خوشحال بود ، می گفت هیچ کس حق ندارد گریه کند ، من فرزادم را تقدیم کردستان کرده ام ، تقدیم به آزادی ، شرف و انسانیت. همچنان شادی کنان صدای زنان دیگری در خانه پیچیده بود که نوای شادی ورود عروس را به خانه سر می دادند ، عروس فرزاد آزادی بود ، سربلند آمد به خانه و ماندگار خواهد ماند می گویند عروس را با لباس سفید می آورند و با لباس سفید می رود ، عروس خانه فرزاد با لباس سرخ آمد و هرگز لباس سفید رفتن را نخواهد پوشید.
به فرزاد گفتند طلب عفو کن ، مادرش اولین مخالف بود ، صندلی شیرین سر جلسه امتحان پنجم ابتدای خالیست ،شاید ندانید در دیار شیرین درس خواندن جرم است ، زندان فرصت خوبی است برای دانشگاه رفتن ، فرزاد و فرهاد و علی هم این را درک کرده بودند ، یکی برای دیپلم می خواند ، دیگری دانشگاه ودیگری ... ، همه چیز بود به جز تقاضای بخشش ، فرزندان کاوه از ضحاک درخواستی ندارند...
آدم در سرای خانه نشسته منتظر بود تا دستانش را ببوسد و خدایی که فرزادش را پیامبری نو خواند .
شیرین و فرهاد کردستان این بار عشقشان ناکام نماند ، آنها به عشقی رسیدند که لیلی و مجنونها با چشمانی گریان در حسرت آنند ، لاس و غزال، مم و سیامند بر بارگاه اینان سجده رفتند و قندیل همیشه سربلند سر تعشیم در برابر علی کردستان فرود آورد ، شاهو جای پای فرزاد را برای همیشه در دل نگه خواهد داشت و بیستون و دالاهو و ماردین و صفین و گیارنگ عشق نوینی را در دل خویش حکاکی خواهند کرد ، عشقی از جنس آزادی ، عشقی از جنس پیروزی...
اینچنین بود که شب قبل از پرواز تا صبح بیدار بودند و خواندند و خواندند و خواندند ، با زبان مادری ، قصاب می گفت چیزی از صدایشان نفهمیدم فقط می دانم سرودشان با "ای رفیق"! شروع می شد ، درمانده و عاجز در برابر شیرمردان و شیر زنان کرد غرور نداشته اش را خورد، دید و نمی دانست که آنان ندایشان "ای رقیب" است ...
ئهی رهقیب
ههر ماوه قهومی کورد زبان
نایشکێنێ دانهری تۆپی زهمان
کهس نهڵێ کورد مردوه ، کورد زیندوه
زیندوه قهت نانهوێ ئاڵاکهمان
ای دشمن، ملت کُرد همچنان زنده و پایدار است
سلاحهای هیچ زمانهای نمیتواند آن را به زانو درآورد
و پرچممان تا ابد در اهتزاز خواهد ماند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر