۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

من فرزند كارگرم...


با نزديك شدن روز جهاني كارگر در يازدهم ارديبهشت ماه ، بياييد باهم به دردهاي آنها فكر كنيم .


من يك دانشجو هستم . در اين روزهاي قيام احساس ميكنم خيلي چيزها ياد گرفته ام وبقول مادرم انگاري يك دفعه بزرگ شدم.
وقتي وارد دانشگاه شدم فقط به فكر درس بودم واينكه با اين رشته خوبي كه قبول شده ام حتما” آينده خوبي خواهم داشت.
ولي قيام آمد ... با خيلي ها آشنا شدم . و بيش از آشنايي با ديگران با مسئوليتهايي كه به عهده خودم به عنوان يك نفر ” دانشجو” است ، پي بردم .
راستش اصلا” فكر نميكردم اين مرحله از زندگي ام بايد با چنين مسائلي مواجه شوم. صرف دانشجو بودن انگار ، نگاه هارا به سمت آدم بر ميگرداند ، و بدون اينكه خودت متوجه شوي ميبيني بايد به اقتضاي اين موقعيت به خيلي مسائل جامعه پاسخ بدهي ...
آره چون امكاناتي كه من براي تحصيل و دستيابي به مدارج دلخواه در اختيار دارم متعلق به بيشمار انسانهايي است كه زحمت ميكشند ولي خود حاصل آنرا نمي يابند . پس بايد هم چشم انتظار باشند كه آدمهايي مثل من از آنها حمايت كنند...
داشتم ميگفتم درروزهاي قيام خيلي چيز ها را آموختم. راستش هرباري كه به خيابان براي اعتراض ميرفتم آنهايي جلوتر بودند كه از سرو وضع ظاهرشان معلوم بود مشكلات جامعه پدرشان را درآورده وجان را به لبشان رسانده ولاجرم براي رهايي ازاين همه بدبختي بايد فرياد بزنند...
با خيلي هاشون آشنا شدم .
وروزهاي عيد امسال براي اينكه هم آنها را ببينم و هم بيشتر بفهمم بلند شدم و بادوربين سراغشان رفتم. آنها از دوربين خوششان نميآيد ولي من گفتم كه قلم من براي توصيف اينهمه فشار و بدبختي قاصر است ، شايد يك تصوير گويا تر از كلي نوشتار باشد...
محله هايي كه در آن ها ميگشتم ، از در وديوارش فغان بدبختي برميخاست . ظلم بي اماني كه هيچ كس نميداند چرا ؟ چرا بايد در كشوري كه مملو از منابع و سرمايه هاي ملي است ، بيچارگي و فقر ، فساد وهزاران بدبختي رايج ترين دستاورد باشد؟
با دوست كوچكي صحبت ميكنم.
نسرين دختر كوچكي كه برخلاف سنش بيش از يك زن سالمند با مشكلات آشناست وازآنها حرف ميزند.
او درحاليكه برادر كوچك را بر پشت بسته ، تا بتواند همزمان چند مسئوليت را انجام بدهد ، ميـگويد ، من فرزند يك كارگر هستم.
پدرم در كارخانه كار ميكند و مادرم رختشويي . ومن هم علاوه بر نگهداري از بچه هاي خانه بعضي روزها به خيابان ميآيم تا با فروختن فال مقداري پول جور كنم.
پدرم ازاين كار خوشش نميآيد و خيلي موقعها يواشكي اين كار را ميكنم. مخصوصا” روزهايي كه ديگر درخانه چيزي براي خوردن نداريم .
از او ميخواهم از پدرش برايم بگويد ، وتعريف ميكند ، آقاجان مرد مهربان و شريفي ا ست ، مارا دوست دارد وقتي پول دارد خوش اخلاق است ، ولي اين اتفاق كم ميافتد چون هميشه ميگويد اين ماه هم حقوقمان را نداده اند ،شايد ماه ديگر ، او مجبور است پول قرض كند و بعضي وقت ها كساني به جلوي خانه ميآيند و پولشان را ميخواهند و او خواهش وتمنا ميكند تا به او مهلت بدهند.
براي اينكه فضاي صحبتهايم با نسرين تغيير كند ، ميگويم يك خورده از عيد بگو ، سفره هفت ”س” راه مياندازيد، سبزه ...
خنده اش ميگيرد ميگه آره همه چيز داريم ! فقط همين هايي كه تو ميگويي نداريم .
خجالت كشيدم . چه حرف خنده داري زدم او مسئله خوردو خوراك دارد من از سنتهاي عيد با او حرف ميزنم.
ولي نسرين ادامه ميدهد ،اما آقاجان براي شب عيد حتما” برايمان شيريني ميخرد ، آقاجان ميگويد كه اگر ما شاد باشيم ، ميتوانيم خيلي كارها بكنيم . آقاجان اين را از قول يكي از دوستانش ميگويد.
به اين جمله خيلي فكر ميكنم. اگر شاد باشيم خيلي كارها ميتوانيم بكنيم ...
به نسرين ميگويم فكر ميكني بالاخره چي ميشه ؟( راستش ته دل فكر ميكردم اين نسرين خيلي بيشتر ازمن ميفهمد و ميخواستم از او رهنمود بگيرم)
نسرين بهترين جواب را داد: آقاجان به ما گفته كه اگر اين مملكت روي كار ما سوار است ، پس ماهم آنرا درست ميكنيم. دنيا هميشه اينطوري نميماند...
بي اختيار نسرين را بوسيدم و با او خداحافظي كردم.
پدر نسرين راست ميگويد اگر چرخهاي اين مملكت روي كار كارگران سوار است ، پس اين كارگران هستند كه آنرا درست ميكنند.
خوب ميفهمم كه نقش من اين است كه صداي پدر نسرين ها را به همه برسانم.
بي ترديدخروشي كه در اين ماهها از همه جاي ايران زمين برخاسته است ، بخاطر عمق رنج كساني است كه حالا ميخواهند ، حقشان را پس بگيرند و كشورشان را درست كنند.
راستي حالا ميفهمم كه چرا در تظاهرات شعار ميداديم : ماهمه باهم هستيم ـ ملّت بي شكستيم.
از همه دوستاني كه اين مطلب را ميخوانند درخواست دارم اين پيام را به همه برسانند .
اين حرف من و نسرين و پدر نسرين هاست:
باحمايت از كارگران سرزمين مان حقوق برحق خودمان را در روز جهاني كارگر كه مناسب ترين ونزديك ترين روز است فرياد كنيم . بيشك پيروزي از آن ماست...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر