۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

كارگران - شش ماه است كه حقوقي دريافت نكردم

كارگران - شش ماه است كه حقوقي دريافت نكردم

يكي از كارگران هموطن زحمتكش از كارخانه ايران ترمه قم گفت

26 ماه است كه حقوق دريافت نكرده ايم , عيدي سالهاي 86-87-88 را هم دريافت نكرديم , در حال حاضر كارگران حتي به نانوا هم 3 الي 3هزار تومان بدهكار هستند , همسر يكي از كارگران فوت كرد جسدش 3 روز در سردخانه ماند تا اينكه همسايه كمك كردند و او را دفن كردند ,من يك كارگر رسمي 22 ساله در كارخانه اي هستم كه يك روز بزرگترين كارخانه ريسندگي و بافندگي خاورميانه بوده الان همه دستگاهها را فروخته اند و ما 26 ماه است كه حقوق نگرفته ايم . دختر يك كارگر در مدرسه ضعف مي كند و مي افتد متوجه مي شوند كه سه ماه است گوشت نخورده , غذاي كارگران فقط سيب زميني و تخم مرغ و بادمجان است , تازه اين درحالي است كه ما نفرات عادي هم نيستيم خودم برادرم شهيد شده و همسرم هم جنگ زده است . كسي توجهي به اعتراضات ندارد , سرويس دهي تردد كارگر داده نميشود و با جيب خودمان بايدسوار ماشين بشويم . كميته بحران استان كاري نكرد و ميگويند به ما ربطي ندارد. كارخانه ما خارج اراك است ما 13 ميليون طلب داريم و شب عيد صد هزار فقط گرفتيم يك دهم سود پول را ندادند و ما با صد تومن پول به خانه رفتيم , خيلي ها به درگيري و طلاق كشيده شده اند , زن و بچه ول كرده و رفته اند , آدمهايي هستند كه خورد و خوراك و پوشاك ندارند , صفر است , كارگر خوشش نميايد كسي ازش حمايت كند و ميگن حقمون رو ميخوايم ولي وارد خونه كه ميشي فقر را لمس مي كني , يكي از دوستام ويراستار كتابه گفت ميتوني اينها رو تو كتاب بياري و گفتم اين ظلمي است كه از كارگر بخواي در غالب كتاب شرح ماجرا بنويسي , چون اينها عين واقعيته و خيال بافي نيست , واقعا نااميد و درمانده هستيم و هيچ فايده اي نداره , وقتي همديگه رو مي بينيم دردها رو فراموش مي كنيم چون نفر ديگر دردش بيشتر است , من دوازده ساعت نگهبان هستم ويك پرس غذاي ساده هم نميدن , دلم مي خواد خود كشي كنم , عيد رنگ و بويي نداشت و پولي نداشتيم براي بچه كفش و لباس بگيريم , نتونستم بهشون چيزي برسونم , از لحاظ روحي و رواني شكنجه مي شويم , زندگي نيست , هميشه سعي ام اينكه كه نكنه خانمم خودش رو مقايسه كنه با اطرافيان , راس كارخانه به من گير ميده , ميگه كاري ندارم كه حقوق مي گيري يا نه , ما در خانه سازماني شركت زندگي مي كنيم همه اش دعوا و مشاجره است بخاطر اينكه زن و بچه ها همه اش دارن سختي مي كشن , ما از جشن نيكوكاري خوشمون نمياد ولي حداقل بايد متوجه ما بشن ما كارگريم و داريم زحمت مي كشيم يه همنوايي بايد داشته باشند , بعنوان يك انسان حق مسلم كارگر وجود ندارد ما فقط زنده هستيم و نفس مي كشيم اما زندگي نمي كنيم , جزيي از اين جمعيت هفتاد ميليوني ايران هستيم , ما هزاو هشتصد كارگر بوديم كه هزار ششصد تا بازنشست شده اند , هشتصد تا هزار تا مي توانسند حقوق بگيرند و درست زندگي كنند اما هشتصد خانوار با زجر زندگي كردند . بخش عظيمي از اجتماع با فقر زندگي مي كنند عليرغم اينكه ما داريم روي اين زمين كار مي كنيم , ولي من نمي توانم به بچه خودم چيزي برسانم , نامه نگاري و مكاتبات كرديم فقط يكسري نامه هاي كليشه اي گرفتيم , اداره كار گفته ما يك نماديم يعني ما يك مترسكيم ! من هدفم اين است كه بچه من كارگر نشود اين شرايط كارگري خيلي دردناك است عليرغم زحمت به حقمان نمي رسيم و در زمان كم نمي شود گفت . من مدتهاست با خانمم مشكل داريم بخاطر اينكه من چيزي ندارم به اونها بدهم صبح كه از خانه خارج مي شوم بچه هام خوابن شب هم كه برمي گردم خواب هستن , از صبح تا شب دارم مسافر كشي مي كنم آرزو بدل موندم بچه هام رو ببينم همه اش دارم جو ن مي كنم , اولويت فقط سير كردن شكم است .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر